فان دي

متن مرتبط با «داستان طنز دوست چيني» در سایت فان دي نوشته شده است

شعر طنز نبرد رستم و جومونگ

  • نبرد رستم و جومونگ کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو به رستم چنین گفت اون جومونگ! ندارم ز امثال تو هیچ باك که گر گنده اي من ز تو برترم اگر تو یلی من ز تو یلترم   .........ادامه مطلب بر. كه ادامه داره,شعر طنز نبرد رستم و جومونگ,شعر طنز,شعر خنده دار,نبرد رستم و جومونگ,نبرد جومونگ,نبرد رستم,دعواي رستم و جومونگ,شعر طنز دعواي جومونگ و رستم ...ادامه مطلب

  • داستان طنز - دوست چيني

  •     یه دوست چینی داشم !   ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻴﺎﺩتش تو ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ رفتم و کنار تختش ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪم... چند دقیقه دست پا شکسته با من فارسی حا احوال کرد   دیدم یهو رنگش عوض شد مدام به من با حالت اخم میگفت:   ﭼﻴﻨﮓ ﭼﻮﻧﮓ ﭼَﻦ ﭼﻮﻭﻥ ﻭ ؛ ..!!   بعد چندبار تکرار تا پرستارا برسن " مرد"   خیلی ناراحت بودم   ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﭼﻴﻦ ﺳﻔﺮ ﻛﺮﺩم...! و در اون جا از یه مرد چینی معنیش رو پرسیدم و اون مرد    چینی به من گفت معنیش این میشه: ﭘﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﻴﻠﻨﮓ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥ ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻛﺼﺎﻓﻄﻄﻄﻄﻄﻄﻄﻂ  ,داستان طنز,داستان,طنز,داستان خنده دار,داستان طنز جديد,داستان چيني,داستان طنز مرگ,داستان طنز دوست چيني ...ادامه مطلب

  • شعر طنز دختر دم بخت

  • دم بخت   دختري هستم به سن سی و سه فارغ از درس و کلاس و مدرسه   مدرك لیسانس دارم در زبان دارم از خود خانه و جا و مکان   مرغم و خواهم زبهر خود خروس مانده ام در حسرت تاج عروس   مبل و اسباب و لوازم هر چه هست پنکه و سرویسخواب و فرش و تخت   هستموجود و جهازم کامل است پول نقد و زانتیا هم شامل است   هرچه گوئی هست و تنها شوي نیست برسرم گیسو و زلف و موي نیست   ترسم از بی شوهري گردم تلف بر دهانم آید از اندوه کف,شعر,شعر طنز,شعر جديد,شعر ايراني,شعر طنز ايراني,شعر طنز 92,شعر طنز فارسي,شعر طنز جديد,شعر طنز دختر,شعر طنز ازدواج,شعر طنز دم بخت,شعر طنز دختر دم بخت,دختر دم بخت,شعر دختر دم بخت ...ادامه مطلب

  • شعر طنز حافظ در عصر جديد

  • حافظ در عصر جدید نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس دیدم به خواب حافط توي صف اتوبوس گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم گفتم : کجا روي ؟ گفت : والله خود ندانم گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی گفتم : چگونه اي ؟ گفت : در بند بی خیالی گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داري ؟ گفتا : که می سرایم شعر سپید باري   ...............ادامه دارد .... حتما ببينيد......... , شعر,شعر طنز,شعر جديد,شعر ايراني,شعر طنز ايراني,شعر طنز 92,شعر طنز فارسي,شعر طنز جديد,شعر طنز حافظ,شدعر طنز گفت و گو,شعر طنز گفت و گو با حافظ,شعر طنز حافظ در عصر جديد,شعر طنز گفت و گو با حافظ جديد,شعر طنز درباره حافظ ...ادامه مطلب

  • دوست آن است كه ...

  •   دوست آن است كه بگيرد دست دوست / در پريشان حالي و درماندگي,مطالب جالب.مطالب خنده دار.مطالب زيبا,جالب.زيبا,خنده دار,با مزه,واقعيت هاي جالب,مطالب جديد,مطالب خواندني,عكس جالب,عكس آدمك,عكس دوست,رفيق,رفاقت,دوستي,بني آدم ,دوست آن است,دوست بگير دست دوست را,عكس دوست,درباره دوست,سوختن دوست,دوست آن است كه بگيرد دست دوست در پريشان حالي و درماندگي ...ادامه مطلب

  • شعر طنز قديما

  • و عصر موشک و فضا، الاغ سواري عاليه کنار بنز و زانتيا، ديدن گاري عاليه بعدسيگار و پیپ و اکس، چپق کشيدن بهتره ماهواره ها برن کنار، ستاره چيدن بهتره بسکه فراوونه کلاغ، قناري قارقار می کنه از هرچی آوازه خوشه، آدمو بيزار می کنه سینما و تاتر چيه، سيا بازي قشنگ تره رو حس و حال آدما، لی لی کنون نمی پره اصغر آقا اَسی شده، موهاشو هاي لايتمی کنه زير ابرو شو بر می داره، تيپشو ري رايتمی کنه,شعر,شعر طنز,شعر جديد,شعر ايراني,شعر طنز ايراني,شعر طنز 92,شعر طنز فارسي,شعر طنز جديد,شعر طنز قديما,شعر طنز قديمي,شعر طنز قديم تر ها,شعر طنز يادته؟,شعر طنز دوره حال و گذشته ...ادامه مطلب

  • شعر طنز گفت و گو با همسر

  • گفت و گو با همسر آقایی با همسرش گفت اینچنین کاي وجودت مایه ي فخر زمین اي که هستی همسري بس ایده آل خواهشی دارم مکُن قال و مقال هفتسین تازه اي خواهم ز تو غیر خرج عید و … غیر از رختِ نو “سین” یک ، سی...اره اي ، نامش پراید تا برانم مثل برق و مثل باد “سین” دوم ، سینه ریزي پ...ر نگین تا ... پرَد هوش از سر ع ... مه شهین “سین” سوم ، یک سفر سوي فرنگ دیدن نادیده هاي رنگ رنگ “سین” چارم ، ساعتی شیک و قشنگ تا که گویم هست سوغات فرنگ “سین” پنجم ، سمع دستورات من تا ببالم من به خود ، در انجمن …. آنگه ، آن بانو ، کمی اندیشه کرد رندي و دوز و کلَک را پیشه کرد گفت با ناز و کرشمه ، آن عیال من دو “سین” کم دارم ، اي نیکو خصال گفت شویش: من کنون یاري کنم با عیال خویش، همکاري کنم “سین” ششم ، سنگ قبري بهر من تا ز من عبرت بگیرد مرد و زن “سین” هفتم ، سوره ي الحمد خوان بعد مرگم ،... بهر شوي بی زبان ,شعر,شعر طنز,شعر جديد,شعر ايراني,شعر طنز ايراني,شعر طنز 92,شعر طنز فارسي,شعر طنز جديد,شعر طنز همسر,شدعر طنز گفت و گو,شعر طنز گفت و گو با همسر ...ادامه مطلب

  • داستان واقعي از ...

  • اين داستان رو به اون هايي كه يه خورده با جنبه هستن و سري همه چيز رو مي گيرن تعريف مي كنم ... روزي پسر بچه يي از يه زن و شوهر به دنيا مياد كه باهوش بوده. حرف زدن رو توي سال اول زندگيش ياد مي گيره و مي تونه صحبت كنه و حرف بزنه. توي دو سالگي نوشتن رو ياد مي گيره و مي تونه بنويسه. توي سه سالگي به چند زبان دنيا حرف مي زنه. توي چهار سالگي مي تونه پيش بيني كنه........ توي جشن تولد چهار سالگيش .............ادامه مطلب ,داستان,داستان واقعي,داستان جالب,داستان تجاوز,داستان پسر با هوش,داستان استثنايي,داستان باحال,داستان زن و شوهر,داستان دوست دختر ...ادامه مطلب

  • داستان چهار فصل عمر

  •   مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند. پسر اول گفت: «درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده.» پسر دوم گفت: «نه… درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.» پسر سوم گفت: «نه… درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین… و با شکوه ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام.» پسر چهارم گفت: «نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها… پر از زندگی و زایش!» ........... ,داستان,داستان زندگي,داستان چهار فصل,داستان چهار فصل زندگي,داستان واقعي,داستان مرد,داستان درخت,داستان عمر,مطالب جالب,مطالب خنده دار,مطالب زيبا,جالب,زيبا.خنده دار,با مزه,واقعيت هاي جالب,مطالب جديد,مطالب خواندني,مطالب ايراني,مطالب فارسي,داستان هاي حكمت آميز,مطالب 2014,مطالب 1392,مطالب طنز,مطالب مسخره,مطالب استثنايي,مطالب با نمك,مطالب بي نمك,مطالب جديد ايراني,مطالب بروز ...ادامه مطلب

  • فرق دیوانه با احمق - داستان طنز

  • فرق دیوانه با احمق - داستان طنز مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعويض لاستيک بپردازدهنگامی که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد. ,داستان,داستان جالب,داستان خنده دار,داستان زيركانه,داستان ايراني,داستان پنچري,داستان ديوانه,داستان احمق,داستان ديوانه و احمق,داستان فرق ديوانه و احمق ...ادامه مطلب

  • اعتراف مي كنم ... ( طنز )

  • اعتراف های تکان دهنده ( طنز ) -=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=--=- اعتراف می کنم تا 14 سالگی فکر می کردم اگه مغز حیوانات رو بخورم باهوش می شم و آی کیوم می ره بالا !!!   ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦   ........در ادامه مطلب لذت بقيه ي مطلب رو ببريد   ,اعتراف,اعترافات من,اعتراف مي كنم ( طنز),اعترافات طنز من,اعترافات جالب و خنده دار,اعترافاتي از بچگي تا به حال ...ادامه مطلب

  • روش خوردن هر چيز دوست داشتني

  •   فقط كافيه يه دونه كيك تو دستت باشه ؛ چشماتو ببندي ؛ بيني تو، با دست اون يكيت بگيري و فكرتو ببري تو اون چيزي كه دوست داري بوخوري و هنگام تمركز رو اون چيزي كه دوست داري بخوري كيك رو كم كم بخوري بعد از اين كه كيك تموم شد احساس مي كنيد اون چيزي رو كه دوست داشتيد رو خورديد ... روش علمي و امتحان شده است :) ,روش خوردن غذا,غذاي مورد علالقه,روش علمي غذا خوردن,خوردن غذاي مورد علاقه,خوردن غذا ,خوردن كيك,مطالب جالب و خنده دار غذا,مطلب جديد درباره غذا خوردن ...ادامه مطلب

  • داستان مسافر و راننده

  • یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه  ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرفت طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم. یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن. اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی… رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟ گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم! نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!!,داستان,داستان جالب,داستان خنده دار,داستان زيركانه,داستان نصادف,تصادف,داستان درك كردن,داستان اتوبوس,داستان دستشويي,داستان راننده و مسافر,داستان مسافرت ...ادامه مطلب

  • داستان تصادف يك زن و مرد

  • تصادف: یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوري می کنه. بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن. وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان، رانندهء خانم بر میگرده میگه: - آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه به روز ماشینامون اومده! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم! مرد با هیجان پاسخ میگه: - اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه! بعد اون خانم زيبا ادامه می ده و می گه: - ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن كه مي تونه شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگیریم! و بعد خانم زيبا با لوندي بطری رو به مرد میده. مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حاليكه زير چشمي اندام خانم زيبا رو ديد مي زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن. زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد. مرد می گه شما نمی نوشید؟! زن لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب می گه: - نه عزيزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشيم !!! ,داستان,داستان جالب,داستان خنده دار,داستان زيركانه,داستان نصادف,تصادف,داستان تصادف دو نفر,داستان تصادف يك زن و مرد,داستان تصادف و مشروب ...ادامه مطلب

  • فحش هاي دانشجويي ( طنز )

  • دانشجوی تهران شمال : نکته : وقتی می خونید این قسمتو سعی کنید لباتون تا حد امکان غنچه باشه: بی ادب , تو واقعا عقلتو از دست دادی . منو ترسوندی بی ...تلفظ : بی ششووور  امیدوارم ولنتاین کچل شی . بد بد بد     .............................و بقيه در ادامه,مطالب جالب.مطالب خنده دار.مطالب زيبا.جالب.زيبا.خنده دار.با مزه.واقعيت هاي جالب.مطالب جديد.مطالب خواندني.فحش.فحش دادن دانشجوها.فحش هاي دانشجويي ( طنز ).دانشجوهاي فحاش ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها