یه دوست چینی داشم ! ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻴﺎﺩتش تو ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ رفتم و کنار تختش ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪم... دیدم یهو رنگش عوض شد مدام به من با حالت اخم میگفت: ﭼﻴﻨﮓ ﭼﻮﻧﮓ ﭼَﻦ ﭼﻮﻭﻥ ﻭ ؛ ..!! بعد چندبار تکرار تا پرستارا برسن " مرد" خیلی ناراحت بودم ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﭼﻴﻦ ﺳﻔﺮ ﻛﺮﺩم...! چینی به من گفت معنیش این میشه: ﭘﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﻴﻠﻨﮓ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥ ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻛﺼﺎﻓﻄﻄﻄﻄﻄﻄﻄﻂ
چند دقیقه دست پا شکسته با من فارسی حا احوال کرد
و در اون جا از یه مرد چینی معنیش رو پرسیدم و اون مرد
فان دي...
برچسب : داستان طنز,داستان,طنز,داستان خنده دار,داستان طنز جديد,داستان چيني,داستان طنز مرگ,داستان طنز دوست چيني, نویسنده : نبوي fund4y بازدید : 1273