فرق دیوانه با احمق - داستان طنز

ساخت وبلاگ

امکانات وب


انتخاب بهترين وبلاگ ماه
-->-->-->
-->-->-->

Fund4y

-->-->-->
-->-->-->Submit ExpressSearch Engine Placement-->-->-->-->
پربازدید ترین ها

ارسال لینک2TXEIiuEcnnp53ePS4gcNtNiiN4

فرق دیوانه با احمق - داستان طنز


مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعويض لاستيک بپردازدهنگامی که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و
آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.

مرد حيران مانده بود که چکار کند.



تصميم گرفت که ماشينش را همانجارها کند و برای خريد مهره چرخ برود.
در اين حين، يکی از ديوانه ها که از پشت نرده های حياط تيمارستان نظاره گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر کدام يک مهره بازکن و اين لاستيک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسی.


آن مرد اول توجهی به اين حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد ديد راست می گويد و بهتر است همين کار را بکند.
پس به راهنمايی او عمل کرد و لاستيک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن ديوانه کرد و گفت: «خيلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
پس چرا توی تيمارستان انداختنت؟
ديوانه لبخندی زد و گفت: من اينجام چون ديوانه ام. ولی احمق که نيستم!!ا

 

فان دي...
ما را در سایت فان دي دنبال می کنید

برچسب : داستان,داستان جالب,داستان خنده دار,داستان زيركانه,داستان ايراني,داستان پنچري,داستان ديوانه,داستان احمق,داستان ديوانه و احمق,داستان فرق ديوانه و احمق, نویسنده : نبوي fund4y بازدید : 889 تاريخ : شنبه 28 دی 1392 ساعت: 0:30