شخصی که خیلی ادعای پهلوانی می کرد رفته بود خون بده. وقتی کیسه خون را آوردند که خونش را بگیرند.
به پرستار گفت: آبجی! کیسه چیه؟ لوله بیار که به همه خون برسه.
ولی بعد از اینکه یک کیسه خون داد از حال رفت و ۴ تا کیسه خون بهش زدند تا به هوش بیاد.
وقتی به هوش آمد، بدون اینکه به روی خودش بیاره به پرستار گفت: دیگه کسی خون نمیخواد؟!
برچسب : مطلب,مطلب جالب,داستان,داستان جالب,داستان عبرت,دانلود كوتاه,داستان كوتاه جالب,داستان كوتاه خون دهي,داستان پهلوان,داستان حون,داستان كوتاه خون دادن,داستان كوتاه پهلوان و خون دادن, نویسنده : نبوي fund4y بازدید : 982