داستان كوتاه در جستوجوي نور

ساخت وبلاگ

امکانات وب


انتخاب بهترين وبلاگ ماه
-->-->-->
-->-->-->

Fund4y

-->-->-->
-->-->-->Submit ExpressSearch Engine Placement-->-->-->-->
پربازدید ترین ها

ارسال لینک2TXEIiuEcnnp53ePS4gcNtNiiN4

http://paeze.ir/wp-content/uploads/2010/11/855464_blue_light_twirl.jpg

 

    مريدي نزد مرشدش آمد و گفت:" سال هاست كه در جستجوي نور هستم. گمان مي كنم كه به رسيدن به آن نزديكم. مي خواهم بدانم كه گام بعدي چيست؟

 

" پير گفت:"چگونه زندگيت را مي گذراني ؟     

 

مريد گفت: "هنوز كاري نياموخته ام. پدر و مادرم كمكم مي كنند. فكر مي كنم اين موضوع زياد مهمي نباشد .

 

." مرشد گفت: "گام بعدي اين است كه نيم دقيقه چشم به خورشيد بدوزي

 

." مريد اطاعت كرد. بعد از نيم دقيقه، پير از شاگردش خواست كه منظره اطرافش را توصيف كند.

 

. شاگرد گفت: "چيزي نمي بينم. خورشيد بيناييم را متاثر كرده است

 

مرشد گفت: "كسي كه فقط به دنبال نور است و از وظايفش شانه خالي مي كند، هرگز نور را نخواهد يافت. كسي كه همواره به خورشيد مي نگرد، نابينايي در انتظارش خواهد بود

 

 

نظر شما چيست ؟.                                                                          "

فان دي...
ما را در سایت فان دي دنبال می کنید

برچسب : مطلب,مطلب جالب,داستان,داستان جالب,داستان عبرت,داستان كوتاه در جستوجوي نور,دانلود كوتاه,داستان كوتاه جالب,داستان كوتاه نور, نویسنده : نبوي fund4y بازدید : 892 تاريخ : يکشنبه 15 دی 1392 ساعت: 17:21